وبلاگ نرگس حسینی نیا

درد مزمن

در سراسر جهان، یک بیماری همه گیر به نام درد مزمن محققان پزشکی را گیج کرده است. موضوع فقط این نیست که درد مزمن بشدت در حال افزایش است، بلکه کشورهایی با بهترین سیستم‌های بهداشتی و معقول‌ترین قوانین حمایت از کارگران از نظر اقتصادی، میزان زیادی از تولید ناخالص ملی خود را برای از کارافتادگی‌هایی که اغلب با درد مزمن مرتبط هستند، صرف می‌کنند. اسکاندیناوی یک نمونه است. به طور متوسط از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۵، کشورهای اسکاندیناوی ۴.۳ درصد از تولید ناخالص داخلی (GDP) خود را صرف هزینه ازکارافتادگی و معلولیت‌هایی کردند که بیشتر آن مربوط به کار است.

منبع: کتاب ذهن آزاد شده
سفارش این کتاب

در ایالات متحده، ادعاهای واقعی ازکارافتادگی به آن سطح نرسیده است (ایالات متحده ۱.۱ درصد از تولید ناخالص داخلی را برای ازکارافتادگی و معلولیت هزینه می‌کند)، اما هنوز کم هزینه نیست. هزینه پزشکی درد مزمن بین یک و نیم تا دو سوم تریلیون دلار است.

[adrotate banner=”3″]

در سال ۲۰۱۲، بیش از نیمی از جمعیت آمریکا در طی سه ماه درد را تجربه کردند- یک بیماری همه‌گیر کاملا خاموش که بیش از سرطان، دیابت، حمله قلبی و سکته مغزی افراد را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در همین حال، ایالات متحده، جهان را به تلاش (بدون موفقیت) برای درمان درد مزمن با مواد افیونی سوق داده است. ممکن است این رویکرد هزینه‌ها را پایین نگه‌داشته باشد اما نه به این دلیل که مشکل را حل کرده‌است. بلکه این بارِ مسئولیت را به بیماران و خانواده‌های آن‌ها منتقل کرده و منجر به بحران سلامت عمومی در اعتیاد به مواد افیونی شده‌است.

چرا این اتفاق ناگهانی افتاده است؟ آیا دنیای مدرن در حال حاضر به احتمال بیشتری نسبت به گذشته با آسیب فیزیکی به مردم مواجه است؟ به شدت. این تغییر تا حدی به دلیل نحوه صحبت درباره آن و درمان خود درد است.

[adrotate banner=”3″]

در ایالات متحده حدود بیست سال پیش، پزشکان توسط نهاد معتبر بیمارستان و دیگران تشویق شدند که درمان درد را به عنوان “پنجمین علامت حیاتی” شروع کنند. همانطور که اندازه گیری دما، فشار خون، ضربان تنفس و ضربان قلب در ارزیابی سلامت بیمار بسیار مهم است. هدف این بود که در کنار آمدن با دردی، که مدت‌ها از آن گذشته بود، کمک بیشتری به مردم شود.

منبع: کتاب ذهن آزاد شده
سفارش این کتاب

مشکل این است که اصلی‌ترین وسیله برای کمک به آنها، تجویز قرص برای از بین بردن درد است، نه اینکه بتواند تأثیر روانی- اجتماعی آن را در کوتاه مدت و بلند مدت مدیریت کند. رویکردهای روانشناختی از سیستم پزشکی پشتیبانی کمی دریافت کرده‌اند، بخشی به این دلیل است که درمان درد در یک مدل اشتباه گیر کرده است. این موضوع شرم آور است، زیرا تحقیقات نشان می‌دهد که آموزش ACT (و سایر رویکردهای روانشناختی) می‌تواند به مردم کمک کند تا در مقابله با پریشانی درد مزمن و در وهله اول از ایجاد درد مزمن جلوگیری کنند.

[adrotate banner=”3″]

چالش بزرگ در مورد درد مزمن این است که برخلاف درد حاد ناشی از آسیب یا جراحی، به نظر می‌رسد که در یک سیستم عصبی زیست شناختی به نام شبکه حافظه منفور پایدار، ریشه دوانده است. این درد است، اما دردی نیست که از فرآیندهای حسی حاد در بافت آسیب دیده بدن، ناشی می‌شود. تجربه افرادی که دچار درد مزمن در اندام های خود مانند دست خود هستند را در نظر بگیرید. گاهی اوقات افراد برای جلوگیری از درد التماس می‌کنند که دست یا اندام خود را قطع کنند. این کار منطقی است، اما یک ایده بسیار بد است: کل ۸۵ درصد از کسانی که اندامی را قطع کرده‌اند، حتی با اینکه اندام از بین رفته است هنوز هم احساس درد می‌کنند! این امر به این دلیل نیست که با برداشتن اندام، اعصاب آسیب دیده است- به این دلیل است که درد در درجه اول دیگر در اندام نیست. این موضوع به سیستم عصبی مرکزی منتقل شده، در مغز ما جاسازی شده است، تقریباً به همان شکلی که خاطرات ما وجود دارد.

[adrotate banner=”3″]

اگر درد به مدت سه ماه ادامه داشته باشد (معیار معمول در نظر گرفتن “مزمن” بودن آن)، تقریباً ۸۰ درصد احتمال دارد که چهار سال بعد ادامه یابد، و اگر معیار “مزمن” به شش ماه یا یکسال افزایش یابد، آمار حتی بدتر می‌شود.

منبع: کتاب ذهن آزاد شده
سفارش این کتاب

حداقل در بزرگسالان، ACT (و همچنین هیچ گونه مداخله روانشناختی مبتنی بر شواهد دیگر، مانند CBT سنتی) برای دردهای مزمن عمدتاً با از بین بردن درد کار نمی‌کند. جایی که ACT قدرتمند است، کاهش سطح اضطراب ناشی از درد مزمن است، بنابراین تداخل آن را در زندگی کاهش می‌دهد. این موضوع به افراد کمک می‌کند تا فعالیت‌های منظم زندگی خود را با درد ادامه دهند، نه اینکه با درد مقابله کنند.

[adrotate banner=”3″]

اگر بخشی از رویکرد کلی درد یک پیام ACT باشد، آیا پیشروی درد مزمن را کاهش می‌دهد؟ هنوز زود است، اما برخی از کارها با کودکانی که درد مزمن دارند، پیشنهاد کرده است که آموزش ACT می‌تواند از ریشه دار شدن درد برای همیشه جلوگیری کند. چندین مرکز در سطح جهانی، مانند موسسه کارولینسکا[1] در استکهلم (جایی که جوایز نوبل اهدا می‌شود) از ACT به طور گسترده در کار با کودکان استفاده می‌کنند. این کار نشان داده است که به نظر می‌رسد ACT احساس درد را در کودکان بیشتر از بزرگسالان کاهش می‌دهد، شاید به این دلیل که درد در کودکان از نظر عصبی و روانشناختی کمتر عمیق می‌شود. شواهد جدید نشان می‌دهد که اگر ما ACT را در زمان مناسب در شرایط درد حاد اجرا کنیم، قبل از اینکه مزمن شوند، ممکن است در بزرگسالان نیز همین اتفاق رخ دهد (به عنوان مثال، استفاده از ACT قبل از جراحی کمر).

[adrotate banner=”3″]

تشویق مردم به توسعه مهارت‌های پذیرش برای کنار آمدن با دردشان به هیچ وجه نباید اینگونه تفسیر شود که در واقع به آنها گفته شود “شجاع باشید و با آن کنار بیایید”. گفتن این جملات به مردم که باید درد خود را بپذیرند می‌تواند به نوعی مانند گفتن این باشد که: “لطفاً در مورد درد خود صحبت نکنید- این موضوع برای من بسیار آزار دهنده است.” این کار انسانی نیست و کمکی هم نمی‌کند.

منبع: کتاب ذهن آزاد شده
سفارش این کتاب

پذیرش در ACT به هیچ وجه انکار یا کوچک شمردن درد نیست. این موضوع کمک می‌کند تا انعطاف‌پذیری‌ای ایجاد شود تا از زندگی با درد، به زندگی با درد و ترکیبی از پذیرش با گسلش و عمل متعهدانه بروید. فرد یاد می‌گیرد که برای بازگشت به زندگی حرفه‌ای خود در راستای ارزش‌های انتخاب شده، پذیرش درد داشته باشد.

[1]. Karolinska

مغز دکمه حذف ندارد

ما چند بار روی خودگویی مهربانانه صحبت کرده‌ایم، و من می‌خواهم این موضوع را بیشتر بررسی کنم. همانطور که می‌دانید، دکمه حذف در مغز وجود ندارد. ما نمی‌توانیم به طور جادویی تمام آن افکار خشن خود قضاوت کننده را از بین ببریم. در درمان پذیرش و تعهد، ما آن افکار انتقادی خود را به چالش نمی‌کشیم، مناقشه نمی‌کنیم، سعی نمی‌کنیم آن را رد کنیم، یا از شر آن خلاص شویم.

منبع: کتاب وقتی زندگی سخت می گذرد/ راس هریس (2021)

ترجمه نرگس حسینی نیا- پیمان دوستی (1401)

ما افکار “منفی” را به افکار “مثبت” تبدیل نمی‌کنیم. در عوض ما افکار قضاوتی را تصدیق می‌کنیم، به آنها اجازه حضور می‌دهیم – و علاوه بر این، خودگویی مهربانانه را به همراه می‌آوریم. همانطور که با یک دوست خوبِ نیازمند صحبت می‌کنیم با خودمان صحبت می‌کنیم.

به عنوان مثال، فرض کنید ذهن شما می‌گوید، من خیلی ضعیف هستم. چرا نمی‌توانم قوی‌تر باشم؟ چرا من نمی‌توانم مانند سایر افراد با این موضوع کنار بیایم؟ شما ممکن است پاسخ دهید، من متوجه افکاری در مورد ضعیف بودن هستم. این واقعاً دردناک است، و من در حال مبارزه هستم – اما با وجود اینکه دشوار است، می‌توانم با آن کنار بیایم. من آن را یک روز، در یک زمانی انجام خواهم داد و (تا آن زمان) روی آنچه در کنترل من است تمرکز می‌کنم.

[adrotate banner=”3″]

یا فرض کنید ذهن شما می‌گوید که شما آدم بدی هستید، زیرا در کنار یکی از عزیزانتان نبودید، نتوانستید او را از چیز بدی نجات دهید، یا رفتار بدی با او داشتید – و این باعث خود قضاوتگری‌های ناخوشایند می‌شود. ممکن است پاسخ دهید، اینجاست که من داستان را خراب کردم. بله، از خیلی چیزها پشیمانم. ای کاش می‌توانستم به عقب برگردم و کارها را به گونه‌ای متفاوت انجام دهم – و این واقعاً دردناک است که نمی‌توانم. اما کتک زدن خودم، چیزی را که اتفاق افتاده تغییر نمی‌دهد. با این حال، کاری که من می‌توانم انجام دهم این است که از این موضوع یاد بگیرم، بنابراین اگر دوباره مورد مشابهی اتفاق افتاد، می‌توانم متفاوت عمل کنم.

توجه داشته باشید که در این پاسخ ها، هیچ دلسوزی یا تلاشی برای انکار یا نادیده گرفتن درد واقعی شما وجود ندارد. هیچ تفکر مثبت پیش پا افتاده‌ای وجود ندارد: “اگر زندگی به شما لیمو داد، لیموناد درست کنید” یا “نیمه پر لیوان را نگاه کنید.” همه آنها فرمول دو مرحله ای اساسی را توضیح می‌دهند: درد خود را بپذیرید، با مهربانی پاسخ دهید.

البته، گفتن این کار بسیار ساده تر از انجام آن است: مانند هر مهارت جدید، شفقت به خود نیازمند تمرین است. اما همچنین(مانند هر مهارت جدید دیگری)، با تمرین آسان‌تر می‌شود. بنابراین، در طول هر روز، فرصت هایی را پیدا کنید تا به افکار خشن و خود قضاوت‌کننده خود توجه کنید و نام ببرید و به آنها اجازه حضور بدهید. سپس در نظر بگیرید: چگونه می‌توانید با یک عزیزی که فقدان سختی را تجربه می‌کند مهربان باشید و از او حمایت کنید؟ به او چه میگفتید؟ سپس چیزی شبیه (به آنچه به او می‌گفتید) به خود بگویید.

نقش والدین در کسب هویت نوجوان

یک روانشناس در آستانه‌ روز نوجوان با تاکید بر اهمیت دستیابی نوجوان به هویت کسب شده و غیر قابل انکار خواندن نقش والدین در این مسیر، اظهار کرد: والدین کنترل گر، به شدت حمایتگر و یا والدین بیش از حد سخت گیر، خواسته و یا ناخواسته آسیب هایی را به نوجوان خود وارد می کنند و مسیر دستیابی به هویت را برای آنان دشوار می‌کنند.

نرگس حسینی‌نیا در گفت‌وگو با ایسنا، گفت: نوجوانان در فرآیند رشد، می توانند سبک زندگی مناسب خود را پیدا کنند، اما اگر والدین بخواهند با کنترل گری، حمایت بیش از حد، سخت گیری افراطی، سرزنش، تحقیر و قیاس او با همسالان دیگر، کنترل رفتار نوجوان را در دست بگیرند، منجر به زمینه سازی مشکلات سلامت روان نظیر اعتماد به نفس پایین، حس شرمزدگی، اضطراب، عدم توانایی تصمیم گیری و… در نوجوان می‌شوند.

این روانشناس ادامه داد: دوره نوجوانی تحت تاثیر عوامل متعددی است که تعامل همه این ابعاد باهم، تصویری از تغییرات دوره نوجوانی را به ما ارائه می دهد. این تغییرات و مشکلات مربوط به آن، در پی پاسخ به سوال های وجودی مانند «من کیستم؟»، «چرا من اینگونه هستم؟»، «از زندگی خود چه می خواهم؟»  و بطور کلی کیستی و چیستی «من» است که به طور کلی هویت یابی توصیف می شود.

[adrotate banner=”3″]

نوجوانی و دوره طوفان و فشار

به گفته‌ وی، تغییرات جسمی، روانی و جنسی دوران نوجوانی آنچنان است که “هال” _روانشناس_ از آن به عنوان دوره طوفان و فشار نام برده است. نوجوان؛ بلوغ جسمی و جنسی را می گذراند، خانواده، فرهنگ و جامعه از او می خواهند تا مستقل باشد، روابط جدیدی را با همسالان و بزرگسالان برقرار می کند و آمادگی ها و مهارت های لازم را برای زندگی شغلی و اجتماعی  به دست می آورد، همچنین در کنار تمام این تغییرات، نوجوان در پی کسب هویت منسجم نیز هست.

حسینی‌نیا افزود: نوجوان هنگام پاسخ به سوالات شناخت خود در حوزه های “من کیستم” و “در این دنیا چه می خواهم”، درک متمایزی از محیط اطراف را برای کسب هویت تجربه می کند. هرچه فرد در پاسخ گویی به این قبیل سوالات، توانمند تر باشد، درارائه صفات خود نیز توانمندتر است که این امر هویت منسجم در فرد را می رساند و در مقابل عدم توانایی فرد در پاسخگویی به این سوالات نشانه نوعی از عدم کسب هویت منسجم یا بحران هویت است.

بحران هویت در نوجوانی

این روانشناس معتقد است که بحران هویت یعنی وجود تزلزل و ابهام در تعریفی که فرد از خود دارد، همچنین این بحران مانع یکپارچگی و انسجام شخصیت فرد می شود. از طرفی در سیر کسب هویت و انسجام شخصیت، نوجوان مسیر پر چالشی را طی می کند به طوری که از حدود 12 سالگی و با شروع نوجوانی، هرچیزی را نمی پذیرد و در مورد خیلی موارد مخالفت و انتقاد دارد.

تمایل به فاصله گیری از والدین در نوجوانان

وی با بیان اینکه رشد جسمی و اولین نشانه‌های بلوغ با نوعی تمایل طبیعی برای فاصله گرفتن از بزرگسالان و به ویژه والدین همراه است، افزود: در حالت طبیعی این فاصله تا حد متعادل  منتج به کشف هویت و رشد فردی می شود. با بیشتر شدن سن نوجوان این جدایی از نظر روانی، ارزشی و .. نیز اتفاق می افتد که زمینه ساز استقلال فکری او خواهد شد. از طرفی با رسیدن به سن 18-20 سالگی، فرد مجدد به موقعیت های خانوادگی و اجتماعی بازمی گردد و در صورتی‌که بحران های مراحل قبل به درستی طی شده باشد، فرد به‌ عنوان شخصیتی مستقل در موقعیت های شغلی، تحصیلی، خانوادگی، اجتماعی و … دیده می شود.

[adrotate banner=”3″]

تعلیق در هویت‌یابی نوجوان

این روانشناس ادامه داد: برخی نوجوانان انتخاب های شغلی و ایدئولوژیکی متعهدانه ای برای خود ایجاد می کنند و در این مسیر از چالش ها و بحران های هویتی متفاوتی گذشته اند که در این حالت گفته می‌شود نوجوان در نهایت به هویت کسب شده رسیده است. برخی دیگر از نوجوانان هنوز دستخوش بحران هویت هستند و به دنبال پاسخ برای سوالات خود می گردند. آنها در مورد صاحبان قدرت علی الخصوص والدین، سرکشی می کنند و رفتار آنها گستره ای  از بی تصمیمی است، به طوری که گویی در تعلیق هویت یابی قرار دارند.

به گفته‌ وی، گروه دیگری از نوجوانان، پراکندگی هویت را تجربه می کنند، یعنی به مفهوم یکپارچه ای از خود دست نیافته اند، برای مثال با خود می گویند بدشان نمی آید به کاری دست بزنند اما عملا کاری انجام نمی‌دهند. این افراد همواره تلاش می کنند که از مواجهه با مسائل فردی، تعارضات و تصمیمات اجتناب کنند. برخی دیگر از نوجوانان سبک هویتی را از والدین و محیط ضبط می کنند. آنها باورهای شغلی، مذهبی، و سیاسی والدین و محیط نزدیک را تا حد زیادی بدون چون و چرا و بدون به وجود آمدن چالش برایشان، ضبط و دنبال می کنند.

حسینی نیا در انتها با تاکید بر نقش محیط و خانواده در شکل گیری هویت نوجوان، خاطر نشان کرد: هرچند والدین باید بر رفتار نوجوان نظارت داشته باشند اما توصیه می‌شود با رفتار و اعمال خود نوجوان را نادیده نگیرند و یا حس استقلال او را سرکوب نکنند.

مشاهده خبر در ایسنا

وقتی «شرم» کودکان را به «سکوت» وامی دارد…

کودکان به دلیل بی‌دفاع بودن و آسیب پذیری بالایشان مستعد آزاردیدگی بیشتری در جامعه هستند. برخی از آن‌ها نظیر کودکان کار، گاه برای رسیدن به حداقل معیشت حاضرند در برابر آزارهای روانی و جسمی سکوت کنند و حتی خود تن به آزارهایی دهند که زندگی برایشان ایجاد کرده است اما گاهی نیز شرایط متفاوت است، این آزارها از سوی والدین بر کودکان وارد می‌شود و کودک به دلیل عدم اطلاع از حقوق خود شرایط را می‌پذیرد و سکوت می‌کند.

به گزارش ایسنا، اغلب کودکان در معرض خشونت از اطلاع رسانی این موضوع ترس دارند، تصور می‌کنند با بیان موضوع انگشت اتهام سوی خودشان گرفته می‌شود و چون نمی‌توانند از خود دفاع کنند در نهایت مقصر اصلی شناخته می‌شوند. گاهی هم با شرایط آزار در زندگی بزرگ می‌شوند و بدون آگاهی از این آزارها آن‌ها را می‌پذیرند. در نهایت تمامی این عوامل منجر به افزایش و ادامه روند کودکی آزاری می‌شود. 

[adrotate banner=”3″]

نرگس حسینی‌نیا، روانشناس درباره تاثیرات خشونت بر روان کودکان به ایسنا گفت: بین تجربه پیوسته قرار گرفتن در معرض خشونت با بی اعتمادی، اعتماد به نفس پایین، رفتارهای ناسازگارانه، قدرت پایین انطباق و سازگاری، و احتمال انجام رفتارهای خشونت آمیز کودک در آینده، رابطه وجود دارد. در واقع خشونت به هر نوعی از رفتار از کلامی، فیزیکی، نژادی، و جنسی گفته می شود که موجب آزار فرد شود. با این حال، کودکانی که شاهد خشونت هستند با کودکانی که خود قربانی خشونت هستند، متفاوتند.

رفتارهای ضد اجتماعی کودکان خشونت دیده

این روانشناس ادامه داد: این موضوع در حالی مطرح است که با توجه به تحقیقات انجام شده، هر دو گروه از کودکان شاهد خشونت و قربانی خشونت ممکن است اختلالاتی از جمله افسردگی، اضطراب، استرس پس از سانحه، جسمی سازی یا رفتارهای ضد اجتماعی را از خود نشان دهند، هرچند ممکن است علائم در گروه قربانی شدیدتر باشد.

به گفته وی، کودکانی که به هر نوعی مورد خشونت قرار می گیرند، اغلب با شرم، خود سرزنشی و اضطراب دست و پنجه نرم می‌کنند و تغییرات رفتاری یا هیجانی ناگهانی کودکان می تواند به عنوان زنگ خطری برای پیگیری بیشتر والدین در نظر گرفته شود. توجه والدین به این امر از این حیث اهمیت پیدا می کند که در برخی موارد کودکان به دلایل مختلف از جمله شرم یا ترس، ممکن است تمایلی به صحبت با والدین در این خصوص نداشته باشند.

[adrotate banner=”3″]

والدین گاهی به صورت ناخواسته عامل خشونت کودکان هستند

حسینی‌نیا افزود: طی مطالعه ای که در سال ۲۰۱۹ در آمریکا انجام شد، متاسفانه حدود نیمی از قربانیان خشونت توسط افرادی که با آنها ارتباط نزدیک دارند مورد خشونت واقع شده اند. در این خصوص گاهی والدین به صورت ناخواسته عامل خشونت می شوند. این موضوع به ویژه در خصوص کودکان گروه اول یعنی شاهدان خشونت رایج است که والدین حین تعاملات بین فردی خود از رفتارهای پرخاشگرانه استفاده می کنند و این امر می تواند موجب شود کودکان شاهد پرخاشگری و خشونت شوند. در برخی موارد دیگر والدین با شیوه های برخوردشان با کودک، ممکن است به صورت ناخواسته کودکان را در گروه قربانیان خشونت قرار دهند.

وی معتقد است که در برخی مواقع کودک به دلیل عدم اطلاع از حقوق خود مورد خشونت واقع می شود و والدین می توانند این حقوق را به کودکان آموزش دهند. برای مثال، والدین می توانند قسمت های خصوصی بدن را به کودکان آموزش دهند و به آنها تاکید کنند که هیچ کس اجازه دست درازی به این قسمت ها را ندارد. همچنین والدین باید به کودک اطمینان دهند که تحت هر شرایطی از آنها حمایت خواهند کرد و کودکان می توانند موضوع های مختلف را با والدین در میان بگذارند.

[adrotate banner=”3″]

هر فرد زیر ۱۸ سال می‌تواند شخصا از آزارگر شکایت کند

 

فریده طه، فعال حقوق کودکان نیز در گفت و گو با ایسنا در پاسخ به این سوال که آیا از لحاظ ساز و کار قانونی کودکان و نوجوانان می‌توانند شخصا نسبت به آزارهای وارده به خود شکایت کنند؟ گفت: با توجه به قانون حمایت از اطفال و نوجوانان، هر فرد زیر ۱۸ سال که مورد هر گونه خشونت از سوی افراد آشنا یا غریبه قرار گرفته باشد و یا در معرض بزه دیدگی واقع شده باشد، خود می‌تواند  تقاضای رسیدگی و تعقیب مجرم را مطرح کند. همچنین نظر به اینکه این جرائم نیاز به شکایت شاکی خصوصی ندارد این کودکان  می‌توانند در صورت اطلاع از هر گونه خشونت علیه دوستان خود نیز دادگاه را مطلع و تقاضای رسیدگی کنند چرا که به موجب ماده ۳۰ این قانون حتی گزارشات بدون هویت اگر معقول بنظر برسند قابل پیگیری و تعقیب هستند. اما نکته قابل تامل این است که کودکان اغلب به دلیل عدم آگاهی از حقوق خود به چنین آزارهایی تن می‌دهند. 

شرم کودکان از بیان حقیقت، عامل سکوت در برابر آزار

وی افزود: در معرض خشونت‌ بودن  به ویژه خشونت جنسی، یکی از مشکلاتی است که کودکان  با توجه به آسیب پذیری‌ بالای خود با آن مواجه هستند، اما اغلب شاهد این هستیم که کودکان به دلیل عدم آگاهی از حقوق خود به چنین آزارهایی تن می‌دهند، از سوی دیگر یکی از عوامل سکوت کودکان در برابر چنین آزارهایی ترس یا شرم آن‌ها از بیان حقیقت است؛ اینکه در برخی موارد، خود کودک مورد مواخذه و بازخواست قرار گیرد عاملی برای عدم بازگویی موارد آزار و خشونت است. خصوصا در مواردی که عامل خشونت غیر از والدین و اعضای خانواده  هستند، لذا والدین هم باید این ارتباط صمیمی را با کودکان خود فراهم کنند که در صورت هرگونه بزه دیدگی و در معرض خطر بزه دیده شدن؛ والدین و سرپرستان قانونی خود را در جریان قرار دهند.

برخورد با والدین آزارگر

این وکیل دادگستری با اشاره به مورد آزار گرفتن برخی کودکان از سوی والدین، ادامه داد: مطابق با این قانون اگر اقدام یا عدم اقدام لازم والدین موجبات صدمه روحی، جسمی، امنیتی، تربیتی و اخلاقی کودک را فراهم کند  با آن‌ها نیز برخورد قانونی می‌شود.  این اقدام مناسبی است چرا که در بسیاری از گزارشات مربوط به جرائم علیه کودکان و تضیع حقوق آنان؛ مرتکب  و عامل نقض حق؛ والدین و سرپرستان قانونی کودک هستند که معمولا بدون تعقیب و بی مجازات می مانند. از سوی دیگر این امر صرفا از طریق دستگاه قضا و مجازاتهای کیفری تامین نمی شود، برای مثال در مواردی که اعتیاد و یا فقر والدین منجر به آزار کودکان شده است وظیفه دولت حمایت جهت رفع این شرایط است. 

[adrotate banner=”3″]

کودکان خشونت دیده خود را با شرایط وفق می‌دهند

وی معتقد است که، مسئله  اقتدار و جایگاه والدین خصوصا پدر به موجب قانون و عرف جامعه گاه آنقدر قویست که مجالی برای تفکر کودک در خصوص حقوق خود  نمی‌دهد به عبارتی در عمده موارد اگرچه کودک از شرایط راضی نیست اما می پذیرد و دیگر خود را بزه دیده و قربانی نمی داند تا اعتراض کند یا تقاضای کمک و حمایت داشته باشد. او گویی خود را با شرایط وفق داده و آن را جزو سرنوشت خود می داند و این شرایط ناشی از بی خبری و عدم آگاهی او از حقوقش است. 

تاثیر “پلیس ویژه کودکان” در احقاق حقوق آن‌ها

این فعال حقوق کودکان در پایان گفت: در جهت هرچه بهتر اجرایی شدن این قانون می توان به سازوکارهایی نظیر “دفتر حمایت از اطفال  و نوجوانان” و “پلیس ویژه کودکان و نوجوانان” اشاره کرد. پیش نویس لایحه پلیس ویژه کودکان و نوجوانان توسط وزارت دادگستری تهیه شده است لکن هنوز مراحل قانونی تصویب آن طی نشده است. در صورت ایجاد این سازوکار و آموزشهای لازم و معرفی این گروه ازپلیس ویژه به کودکان و برقراری ارتباط مناسب پلیس ویژه کودکان با مدرسه و دانش آموزان؛ امکان اطلاع رسانی موارد خشونت علیه کودکان؛ از سوی خود کودکان به پلیس ویژه و متعاقبا پیگیری آن فراهم می‌شود.

مشاهده خبر در ایسنا

منع کودکان برای ورود به فضای مجازی کار درستی است؟

در شرایط کنونی جامعه که به علت شیوع بیماری کرونا بسیاری از فعالیت‌ها از جمله آموزش دانش آموزان به صورت مجازی برگزار می‌شود، حضور کودکان در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی نیز افزایش یافته است؛ به طوری که بسیار از والدین در شرایط کنونی نگران این مسئله هستند و احساس می‌کنند باید به گونه‌ای کودک خود را از دسترسی به محتوای فضای مجازی منع کنند، برخی والدین حتی حضور کودکان در این فضا را زود هنگام می‌دانند و بر این باورند کودکان نباید تا قبل از سن نوجوانی در این فضا حاضر شوند.

[adrotate banner=”3″]

نرگس حسینی نیا روانشناس در گفت و گو با ایسنا در این باره می‌گوید: حذف رسانه های ارتباطی نه تنها ممکن نیست بلکه توصیه هم نمی شود، چرا که نمی توانیم از دنیای بی رسانه با کودک امروز که از ابتدا با دنیای رسانه گره خورده، صحبت کنیم. 

وی افزود: هرچند این مساله مزایا و معایبی دارد ولی لازم است والدین آگاهی خود را افزایش دهند تا بتوانند کودکانی با اعتماد به نفس، خلاق، مستعد، پیشرو و البته در جستجوی یادگیری، تربیت کنند.

این روانشناس ادامه داد: در سبد فرهنگی خانواده های امروز فضای مجازی، فیلم ها و انیمیشن ها، بازی های کامپیوتری، شبکه های تلویزیونی داخلی و خارجی و … وجود دارد که هر کدام بر طرح و شیوه زندگی مردم به نحوی تاثیر گذار است، در حال حاضر در عصر فناوری اطلاعات، کودکان نسل جدید امکاناتی در اختیار دارند که پارادوکسی از نگرانی و رغبت در والدین ایجاد می کند.

حسینی نیا معتقد است که رسانه اعم از تلویزیون، انیمیشن ها، فضای مجازی و حتی بازی های کامپیوتری و … اطلاعات بسیاری را به کودک می دهند که نسبت به سطح درک و توان کودک بالاتر است. از طرف دیگر والدین مشتاقند تا کودکانی مطابق با علم روز، پیشرو و خلاق داشته باشند. لذا پارادوکسی از نگرانی و رغبت، توامان در والدین دیده می شود.

[adrotate banner=”3″]

وی آموزش تفکر انتقادی به کودکان را یکی از مولفه‌های مهم در این مسیر دانست و اظهار کرد: در این راستا نحوه برخورد با کودکان، نحوه مواجهه با سوالات سخت و آسان آنها، نحوه شناسایی و پاسخ‌دهی به نیاز ها و کنجکاوی های آنها، آماده سازی کودکان برای مواجهه با موقعیت ها، ارتباط والدین با یکدیگر و … از جمله مواردی هستند که کودک را برای رشد متناسب با جامعه امروز آماده می کند.

به گفته‌ این روانشناس، حذف رسانه از دنیای کودکان در حال حاضر مقدور نیست، به ویژه در وضعیت فعلی که به دلیل شیوع کرونا آموزش ها و راه های ارتباطی با مدرسه و محیط های آموزشی بصورت مجازی شده است، این راه یکی از معدود راه های پیش روست. 

وی با بیان اینکه دسترسی به رسانه الگوی تعامل والدین و کودکان را تغییر داده است، اظهار کرد: الگو گیری از شخصیت های محبوب انیمیشن ها، کارتون ها، بازی های کامپیوتری هیجانات کودک را تحت الشعاع قرار می دهند و به همین منوال تلاش والدین در تربیت و آموزش کودکان تحت تاثیر قرار می گیرد و مهم ترین نکته در این شرایط مدیریت و نظارت بر استفاده کودک از فضای مجازی است.

[adrotate banner=”3″]

حسینی نیا در ادامه به بیان برخی از راهکارها برای مدیریت وضع موجود پرداخت و گفت: والدین باید برای استفاده کودکان از اینترنت، شبکه های اجتماعی و … مجموعه قوانینی تعریف کنند، همچنین سعی کنند قبل از کودکان، فیلم، کارتون یا انیمیشن و یا بازی های رایانه ای را از نظر بگذرانند.

به گفته‌ی این روانشناس،  والدین باید برای استفاده کودک از رسانه‌های مذکور، با توجه به سن و نیاز کودک بازه زمانی تعریف کنند و همان گونه که در دنیای واقعی بر ارتباطات کودک با فرد یا افراد دیگر نظارت دارند، در دنیای مجازی نیز باید نظارت کنند.

وی افزود: والدین باید سایت هایی که فرزندان در آنها عضویت دارند را بشناسند، همچنین می‌توانند موتورهای جستجو را برای سنین مناسب کودکشان محدود کنند.

حسینی نیا ادامه داد: والدین می‌توانند درباره آنچه کودکان تجربه می کنند با آنها صحبت کنند، در داستان پردازی های آنها مشارکت کنند و اجازه دهند از هیجاناتی که حین بازی، تماشای انیمیشن یا حرکات نمایشی که از ابرقدرت ها مانند شخصیت های مورد علاقه شان، دیده‌اند برای والدین تعریف کنند چراکه با این کار ذهن کودک با مسائل درگیر می‌شود و خلاقیت او پرورش پیدا می‌کند.

به گفته‌ی وی، با انجام این اقدامات والدین تفاوت دنیای واقعی و خیالی را به کودک می‌آموزند و کودکان در می یابند که این اتفاقات در دنیای واقعی ممکن است خوشایند یا ناخوشایند، قابل پیاده سازی یا غیر واقعی باشد، مانند تجربه خشم، پرخاشگری  و یا حتی ترس در بازی های کامپیوتری و انجام دادن آن فعالیت ها در دنیای واقعی.

[adrotate banner=”3″]

این روانشناس گفت: والدین می‌توانند از کودکان بخواهند درباره سوالاتی که در ذهنشان ایجاد می شود و پاسخ هایی که ممکن است از فضای مجازی یا سایرین گرفته باشند و یا حتی جواب هایی که به ذهن خودشان می رسد، صحبت کنند، همچنین می‌توانند نظر کودک را درباره بهترین پاسخ بپرسند و درباره علت انتخاب آن حرف بزنند.

وی معتقد است که اینگونه والدین تفکر نقادانه را به کودکان یاد می‌دهند و به آن‌ها می‌آموزند که برای هرمسئله ای دنبال علت باشند و صرفا  پاسخی که از انواع رسانه یا سایرین دریافت می کنند را نپذیرند. همچنین با این روش کودک می تواند مطمئن باشد سوالات و مسائلی که از دنیای مجازی برای او پیش آمده است را می تواند از والدین بپرسد.

به گفته‌ حسینی نیا، کودکان پیوسته در حال الگو گیری از والدین خود هستند و بهترین راهِ مدیریت رفتار فرزندان، مدیریت رفتار خود والدین است. بنابراین والدین باید در استفاد از فضای مجازی دقت داشته باشند و رفتار درست و نحوه استفاده از فضای مجازی را از کودکی به فرزندانشان بیاموزند.

مشاهده خبر در ایسنا

شمشیر دو لبه رفتن یا نرفتن کودکان به مهد کودک

نرگس حسینی نیا در گفت‌وگو با ایسنا، اظهار کرد: دوران خردسالی ـ پیش از دبستان ـ کوتاه است و کودک اولین دانسته های خود را در این سال ها کسب می کند، به همین دلیل بر محیط زندگی و فضاهایی که کودک با آنها در ارتباط است، تاکید فراوانی می شود، چراکه خانواده اولین نهاد اجتماعی است که کودک در آن رشد و پرورش می یابد و در سه سال اول زندگی، تنها نهادی که برای کودک توصیه می شود خانواده است.

[adrotate banner=”3″]

 

تاثیر مهدکودک بر کودکان بیشتر از خانوده است

حسینی نیا با بیان اینکه تحقیقات نشان داده اند، کودکانی که به مهد کودک می روند به دلیل وجود هم بازی و همسالان خود، فعالیت و تحرک بیشتری نسبت به سایر کودکان دارند، اظهار کرد: تعامل با دوستان و تشویق مربیان در مهد کودک اعتماد به نفس کودکان را افزایش می دهد، در بین همسالان خود را بهتر می شناسند، یاد می گیرد مشارکت کند، از حقوق خود دفاع کند، به حقوق دیگران احترام بگذارد و به طور مداوم در حال توسعه توانایی های خود هستند.

این روانشناس معتقد است که می توان گفت کودکان از مهد کودک  نسبت به خانه تاثیر بیشتری می پذیرند، چراکه کودک می داند که در محیط خانه حتی اگر قانون شکنی کند، بازهم مهر و محبت والدین را خواهد داشت ولی محیط مهد کودک به کودک این آگاهی را می دهد که اگر پذیرش همسالان و تشویق مربیان را می خواهد، بایستی قوانینی را رعایت کند.

[adrotate banner=”3″]

وی در بخش دیگر سخنان خود به معایب حضور کودکان در مهدهای کودک پرداخت و گفت: حضور کودکان در مهدهای کودک می‌تواند معایبی همچون تفاوت های فرهنگی، مذهبی، اقتصادی خانواده های کودکانی که در کنار هم جامعه مهد کودک را ساخته اند و تامین و پاسخگویی انتظاراتی فراتر از توان خانواده‌ها را داشته باشد.

مسافت و نزدیکی مهدکودک به محل کار یا خانه تنها عامل انتخاب مهدکودک توسط اکثر خانواده ها 

این روانشناس ادامه داد: در حال حاضرعدم وجود متولی ثابت جهت برنامه ریزی و ارزیابی و نظارت بر امور مهدهای کودک و تعدد دستگاه های اجرایی، ناهماهنگی هایی را در برنامه، شیوه و نحوه عملکرد مهدهای کودک ایجاد کرده است. لذا خانواده ها با چشم انداز روشنی نمی توانند نسبت به ثبت نام فرزندان خود در مهدهای کودک اقدام کنند و گاها تنها عاملی که برای انتخاب مهد کودک در نظر می‌گیرند؛ فاصله‌ میان منزل یا محل کار خود تا مهد کودک است.

[adrotate banner=”3″]

وی افزود: از سوی دیگر برخی مهدهای کودک صرفا تبدیل به مکانی برای نگهداری کودکان شده اند و جز چند نوع بازی بی هدف و یا سرگرمی های غیر مفید فعالیت موثر دیگری ندارند. همچنین کمبود نیروی انسانی کارآمد و متخصص، مهدهای کودک را با چالش هایی مواجه می کند که می‌تواند در طولانی مدت اثرات سویی در پی داشته باشد.

 

حسینی نیا در انتها با تاکید بر اینکه حضور موثر مهدهای کودکی که هماهنگ با علم روز، هدفمند و موثر در حال فعالیت هستند، مایه امیدواری است، گفت: مهد کودک مکانی برای بازی، یادگیری و احساس راحتی است، هرچند انتظار می رود برنامه های آموزشی مهد کودک ها در برگیرنده برنامه های علمی هم باشد، اما در عین حال با توجه به تغییر و تحولات سریع جامعه امروز و تضادهای موجود می بایست هدف نهایی مهدهای کودک جهت دهی کودکان به سوی ارزش ها و رفتار مطلوب و به طور کلی پرورش کودک به عنوان یک فرد اجتماعی، مسئولیت پذیر و اخلاق مدار باشد.