کتاب جاناتان مرغ دریایی

بخش سوم: خلاصه‌ای از کتاب جاناتان مرغ دریایی

در این قسمت، خلاصه‌ای از کتاب جاناتان مرغ دریایی، اثر ریچارد باخ با ترجمه‌ی نسیم امیر عظیمی، که توسط انتشارات ثالث، منتشر شده است را با شما به اشتراک می‌گذاریم.

توجه: این خلاصه صرفا به منظور معرفی این کتاب می‌باشد و حقوق مادی و معنوی آن، برای انتشارات مربوطه محفوظ می‌باشد.

خلاصه‌ای از بخش سوم:

جاناتان حالا دیگر تصمیم گرفته بود مانند مرغان دیگر باشد، احساس بهتری داشت. دیگر تلاش و شکستی در کار نخواهد بود. در تاریکی شب با خود مرور می کرد؛ آه چه زیبا بود، پرواز…. رها از هر اندیشه ای …. و صدای درونش زیبایی های تجربه هایش را به او یادآوری می کردند. اما او سعی می کرد به صداها توجهی نکند. به تمرینات پروازش در تاریکی فکر می کرد….. اما «… مرغان دریایی هرگز در تاریکی پرواز نمی کنند! اگر بنا بود در تاریکی پرواز کنی، باید چشمان جغد می داشتی! باید مغزی پیشرفته تر می داشتی! بال های کوتاه شاهین باید از آنِ تو می بود»…….

آنجا در دل شب در یک لحظه درد و رنجِ تصمیمی که گرفته بود ناپدید شد…. «بال های کوتاه، بال های کوتاه شاهین». و بله…. راه حل همین بود «تنها چیزی که نیاز دارم بال های کوچک و کتاه است، کافی است پرهایم را بیشتر جمع کنم و تنها با نوک بالهایم بپرم!

بال های کوتاه!» پس… پرواز کرد …. پرواز کرد تا ارتفاع پنج هزار پایی…..  عهد و پیمانی که بسته بود همه از یادش رفت. ام از پیمان شکنی خود پروایی نداشت. این پیمان فقط به درد مرغانی می خورد که عادی بودن را پذیرفته اند. کسی که به اوج آموخته هایش می رسد، نیازی به این عهد و پیمان ندارد.

بخش دوم: خلاصه‌ای از کتاب جاناتان مرغ دریایی

در این قسمت، خلاصه‌ای از کتاب جاناتان مرغ دریایی، اثر ریچارد باخ با ترجمه‌ی نسیم امیر عظیمی، که توسط انتشارات ثالث، منتشر شده است را با شما به اشتراک می‌گذاریم.

توجه: این خلاصه صرفا به منظور معرفی این کتاب می‌باشد و حقوق مادی و معنوی آن، برای انتشارات مربوطه محفوظ می‌باشد.

خلاصه‌ای از بخش دوم:

بیشتر مرغان دریایی، زحمتی بیش از آموختن ساده ترین اصول پرواز به خود نمی‌دهند. فقط یاد می گیرند چطور از سواحل به سوی غذا پرواز کنند و چطور بازگردند.

برای بسیاری از مرغان، صرفا غذا خوردن مهم است و نه پرواز. اما برای جاناتان، پرواز بود که ارزش داشت، نه غذا.

جانان بیش‌تر از هر چیز دیگری عاشق پرواز بود. جاناتان می دانست که با این طرز فکر، مرغان دیگر او را نمی پذیرند. در این بین در برابر نگرانی پدر و مادر که از او خواسته بودند مثل مرغان دریایی دیگر باشد و اگر قرار است چیزی یاد بگیرد، بهتر است با توجه به نزدیک شدن زمستان، سعی کند راه های بدست آوردن غذا را یاد بگیرد، چرا که اگر چه پرواز خوب است اما پروازِ مرغان دریایی برای پیدا کردن غذا و سیر کردن شکم است. برای همین جاناتان مطیعانه تصمیم گرفت مدتی را مثل مرغان دیگر سپری کند.

تا اینجا گفتیم که جاناتان مطیعانه تصمیم گرفت مثل مرغان دیگر روزگارش را سپری کند.

اما در خلوت خود می اندیشید که: «چه بیهوده! می توانستم این همه وقت را صرف یاد گرفتن پرواز کنم، چیزهای زیادی برای یاد گرفتن وجود دارد». پس دوباره به خلوت خود بازگشت و همچنان به تمرین ادامه داد. تمرین و تمرین و تمرین. ما نمی توانست در ارتفاعی که می خواهد پرواز کند. با خود اندیشید: «اما نه، به پایان راه رسیده ام، تمام چیزهایی که آموخته ام دیگر تمام شد. من یک مرغ دریایی مثل مرغان دیگرم و مثل آنها پرواز می کنم» و نا امید به سمت ساحل پرواز کرد.

بخش اول: خلاصه‌ای از کتاب جاناتان مرغ دریایی

در این قسمت، خلاصه‌ای از کتاب جاناتان مرغ دریایی، اثر ریچارد باخ با ترجمه‌ی نسیم امیر عظیمی، که توسط انتشارات ثالث، منتشر شده است را با شما به اشتراک می‌گذاریم.

توجه: این خلاصه صرفا به منظور معرفی این کتاب می‌باشد و حقوق مادی و معنوی آن، برای انتشارات مربوطه محفوظ می‌باشد.

خلاصه‌ای از بخش اول:

کتاب جاناتان مرغ دریایی، کتابی است که مرغان دریایی داستان آن را پیش می‌برند. ‌این کتاب کوتاه  یک مرغ دریایی به نام جاناتان لیوینگستون ‌را معرفی میکند که با مرغان دریایی دیگر متفاوت است و نمی‌خواهد زندگی‌ای شبیه آنها داشته باشد.

جاناتان دنبال چیزهای بیشتری از زندگی است. زندگی‌ای که تنها برای زنده ماندن سپری می‌شود او را اقناع نمی‌کند. جاناتان به پرواز فکرمی‌کند و از از اعماق وجودش تلاش می‌کند که پرواز را یاد بگیرد و بتواند با سرعت بیشتر و تا ارتفاع بالاتر پرواز کند.

جاناتان کمی از مرغان دیگر فاصله می‌گیرد و سعی می‌کند به تنهایی پرواز را بیاموزد. به تدریج دیگران شروع به ابراز نگرانی و حتی تمسخر درباره‌ی کارهای او می‌کنند. جاناتان تمام وجود خود را برای یادگیری پرواز گذاشته و سعی می‌کند که اهمیتی به آنان ندهد.

هیچ‌کسی او را درک نمی‌کند. پدر و مادر جاناتان درمورد نتیجه‌ی کارهای او نگران‌اند و نمی‌توانند خواسته‌ی پسرشان را بفهمند. هرروز که می‌گذشت جاناتان درک بهتری از پرواز پیدا می‌کرد تااینکه اتفاقی افتاد.