صفحه اصلی

مقایسه خودتان با همسرتان

آیا تاکنون خود را با همسرتان مقایسه کرده‌اید؟ آیا می‌توان ادعا کرد شما برتر، باهوش تر یا قوی تر هستید؟ گاهی اوقات می‌توان گفت شما واقعاً بهتر هستید. یا اینکه می‌توان گفت ” پایین‌تر” ضعیف‌تر از همسر خود هستید. این داستان‌ها بسیار فریبنده هستند و به راحتی ما را به خود جذب می‌کنند.

منبع: کتاب درمان پذیرش و تعهد با عشق
سفارش این کتاب

اگر فکر کنید “شما برتر هستید” از بالا به او نگاه می‌کنید و ایده‌های او را رد می‌کنید، نیازهایش را مورد توجه قرار نمی‌دهید و برای او احترام قائل نخواهید بود و اگر با خود بگوئید” من پایین‌تر” هستم، احتمالاً احساس ناامنی، اضطراب، ترس از ردشدن و یا فراموش شدن نیازهای خود مطرح می‌شود. از این رو توجه زیاد به این حکایت‌ها مفید نیست.

[adrotate banner=”3″]

ممکن است ذهن شما مطابق این شرایط عمل نکند و مدام اعتراض کند و بگوید: اما این مورد صحیح است. من برتر هستم. اجازه دهید با آن رو به رو شود. اگر ذهن شما ” ثابت کند” که برتر هستید انواعی از شیوه‌ها را پیدا می‌کند که همسرتان را سرکوب کند و اگر بخواهد ثابت کند پایین‌تر هستید از نکات مختلفی استفاده می‌کند که نشان دهد همسرتان از شما بهتر است. این موضوع طبیعی است زیرا هر دوی شما، انسان هستید و اساساً نقاط ضعف و قوت متفاوت دارید.

منبع: کتاب درمان پذیرش و تعهد با عشق
سفارش این کتاب

اگر احساس برتری کنید به راحتی به مواردی توجه می‌کنید که شما را قوی‌تر نشان دهد و اگر احساس کنید پایین‌تر هستید به مواردی توجه می‌کنید که نشان می‌دهد ضعیف‌تر هستید. به شما اطمینان می‌دهم اگر دقیق نگاه کنید کمبودی وجود ندارد (عبارت” ضعیف‌تر” و “قوی‌تر” را در پرانتز گذاشته‌ام که به شما یادآوری نمایم آنچه فردی دربارة ضعیف بودن قضاوت می‌کند دیگری می‏تواند آن را نقطه قوت بداند. برای مثال، من قضاوت می‌کنم هنگامی که ناراحت هستم به راحتی فریاد بزنم، یعنی” قوی” هستم با این حال، برخی افراد ممکن است این امر را نقطه ضعف بدانند به ویژه اگر در این جمله “مرد نباید گریه کند” گیر کرده باشند).

[adrotate banner=”3″]

مشخص است که به راحتی می‌توانید به خودتان ثابت کنید که اینگونه هستید. چرا در تلاش برای اثبات آن زمان هدر می‏دهید؟ به جای بحث درباره اینکه درست یا غلط است آن را از لحاظ مفید بودن در نظر بگیرید. از خودتان صادقانه بپرسید چرا تا این حد از خود توصیفی استفاده می‌کنید؟ در نظر گرفتن “من برتر هستم” ممکن است احساس بهتری به شما دهد اما به طور معمول سبب می‌شود مغرور، خودخواه، خودپسند شوید و ارزش‌های مربوط به برابری و منصف بودن را نادیده بگیرید. تصور،”من پایین تر” هستم منجر به ناامنی، حسادت، افسردگی، اضطراب، یا نیازمندی می‌شود و ارزش‌های مرتبط با خود مراقبتی و احترام به خود نادیده گرفته می‌شود. بنابراین، هیچ یک از دو دیدگاه برای رابطه شما مفید نیست.

منبع: کتاب درمان پذیرش و تعهد با عشق
سفارش این کتاب

امید است بتوانید این موضوع را درک کنید و فواید مثبت و منفی اندکی که از خود توصیفی عایدتان می‌شود را متوجه شوید. اگر ذهن شما بگوید خود توصیفی‌تان مثبت است می‌توانید لبخند بزنید و بگویید”هوم… داستان جالبی است”. اگر ذهن‌تان خودتوصیفی منفی ارائه دهد، می‌توانید لبخند بزنید و بگوئید “هوم… داستان جالبی است.”اگر ذهن تان شما را با همسرتان مقایسه می‌کند، می‌توانید لبخند بزنید و بگویید” آه! دوباره مقایسه!”

[adrotate banner=”3″]

مانند هر فکر دیگری شما می‌توانید اجازه دهید این افکار بیایند و بروند، اجازه دهید آن‏ها مانند ماشین‌هایی که از خیابان می‌گذرند یا مانند برگی که روی آب شناور است از مقابلتان رد شود. به جای آنکه جذب این افکار شوید می‌توانید ارزش‌های خود را منظم کنید. همسرتان می‌خواهد شما چگونه باشید؟ شما میخواهید او چگونه عمل کند؟ آیا ارزش‌هایی در زمینه برابری، انصاف، احترام و مراقبت را در نظر می‌گیرید؟ چه اتفاقی می‌افتد اگر این ارزش‌ها فعالیت‌های شما را هدایت کنند تا آنکه تحت کنترل افکار خود توصیفی باشید؟

 ایجاد مراسم ارتباط در رابطه

افسوس، در زندگی پر‌ استرس و شلوغ خود، به راحتی فراموش می‌کنیم که زمانی را برای بازی و سرگرمی اختصاص دهیم. از این‌رو تنظیم مداوم “مراسم ارتباطی” بسیار سودمند است.

منبع: کتاب درمان پذیرش و تعهد با عشق
سفارش این کتاب

یک مراسم ارتباطی هرگونه فعالیتی است که بر اساس قاعده‏ای مکرراً به آن عمل می‌کنید و هدف اصلی تقویت پیوند با همسرتان است. شما می‌توانید از این مراسم برای داشتن سرگرمی، بازی، لذت و حمایت از یکدیگر، بیان احساسات یا روابط عاطفی و صمیمانه استفاده کنید.

[adrotate banner=”3″]

  • درباره اوقات‌روز خود وقتی‌از منزل‌خارج می‌شوید و به سرکار می‌روید صحبت کنید.
  • نوشیدنی صرف کنید.
  • به‌یک‌قرار عاشقانه‌بروید،‌شام‌خوردن، تماشای‌فیلم، بازی‌بولینگ،‌حركات‌موزون ‌و غیره.
  • فعالیتی جسمی مانند دویدن، شنا، قدم زدن، پیاده روی، یوگا را مشترکاً انجام دهید.
  • فعالیت روحی مشترک مانند مدیتیشن یا رفتن به کلیسا
  • صنایع دستی، عادات، یا فعالیت‌های خلاقانه
  • بازی
  • رفتن به مهمانی‌های خانوادگی
  • دعوت از دوستان برای شام
  • روابط جنسی، از نوازش تا داشتن رابطه جنسی

زمانی را ‌که برای اینها در نظر می‌‌گیرید برای داشتن رابطۀ بلندمدتِ سالم ضروری است. از این لیست می‌توانید ایده بگیرید. سپس آن را در دفتر خود یادداشت کنید و از برخی ایده‌ها برای مراسم خود استفاده کنید.

واقع¬گرایی در رابطه و بازگشت

با گذشت زمان رابطه شما به دردسر خواهد افتاد. شما و همسرتان به شماری از عادت­های خودفریبی ادامه خواهید داد و برخی از مواردی که اکنون شاهد آن هستید از زمان کودکی شما شکل گرفته­اند و گرایش شما در تبعیت از قضاوت­ها، قوانین و انتظارات را نشان می­دهند. آگاهی از این عادت­ها کافی نیست.

منبع: کتاب درمان پذیرش و تعهد با عشق
سفارش این کتاب

باید واقع­نگر بود. هرکسی که گفته است، تمرین باعث کامل شدن می­شود کاملاً در اشتباه بوده است چون چیز کاملی وجود ندارد. فعالیت فقط به شما کمک می­کند مهارت­های ارتباطی بهتری داشته باشید؛ اما به­طور پایدار تمام رفتار­های ناموفق شما را حذف نمی­کند. شما و همسرتان بالاخره اشتباه خواهید کرد و به عادت­هایی برخورد می­کنید. این موضوع بار­ها و بار­ها اتفاق می­افتد.

[adrotate banner=”3″]

اما به این معنی نیست که باید آن را “رها کنید”. منظور آن است که “واقع­نگر” باشید. با تمرین بهتر می­توانید با ارزش­های خود زندگی کنید و در کنار همسر خود به‌طور پویا فعالیت کنید. منصفانه مبارزه کنید و به تلاش­های خود ادامه دهید. بخشش و همدردی را تمرین کنید، به زیبایی درخواست خود را بیان کنید، همدیگر را درک کنید و تفاوت­های خود را بپذیرید. با تمرین می­توانید چشم­انداز بهتری برای آینده داشته باشید. در همان حال انتظارات غیر‌منطقی خود را کنار بذارید. نه شما و نه همسرتان همیشه درست عمل نمی­کنید.

منبع: کتاب درمان پذیرش و تعهد با عشق
سفارش این کتاب

وقتی به زوج­ها مشاوره می­دهم ضرورت برگشت به عادت­های قبلی را بیان می­کنم، که امری اجتناب­ناپذیر است. ممکن است بگویم” بسیار خوب او متعهد شده است که به­جای داد و فریاد و انتقاد از شما، رفتارش را تغییر دهد. او به آرامی توضیح خواهد داد و محترمانه علت آزرده شدنش را بیان می­کند. اکنون مطمئن هستم او صادقانه عمل می­کند و پیوسته این کار را انجام می­دهد.” سؤال من این است چگونه احتمال دارد او هرگز سر شما داد نزند یا دوباره شما را توبیخ نکند.” در بیان این مسأله هدف من زیر سؤال بردن تعهد نیست. بلکه به سادگی برخی از نکات واقع­بینانه را مطرح می­کنم.

[adrotate banner=”3″]

در ‌صورتی‌که اکثر زوج­ها این مورد را درک کنند، این امر به آنها کمک خواهد کرد داستان “همسر کامل” را رها کنند و زیاد سخت نگیرند. اگر یکی از زوجین اعتراض کند که “همسرم به اندازه کافی خوب نیست”، وقتی به عملکرد وی باز می­گردیم آیا هرگز این رفتار دوباره اتفاق نمی­افتد؟ چگونه می­توان انتظار داشت همسر شما یک شبه تغییر کند و رفتارش را دوباره تکرار نکند؟ آیا این موضوع بر درک و پذیرش شما اثرگذار است؟  یا سبب تنش و اختلاف می­شود؟

منبع: کتاب درمان پذیرش و تعهد با عشق
سفارش این کتاب

رفتار­هایی مشخصاً  مطرح هستند که تکرار دوبارۀ آن‏ها قابل قبول نیست. اگر همسر شما با فرد دیگری رابطه جنسی داشته باشد و از لحاظ فیزیکی از شما سوءاستفاده کند، آن‌گاه احتمال بیش‌تری دارد که بخواهید او را ترک کنید تا‌ این‌که خطر دوباره روی دادن آن را به جان بخرید. در واقع احتمال آن می‌رود که اغلب افراد شما را نصیحت کنند که همین کار را انجام دهید. در نهایت انتخاب با شماست و فرد دیگری نمی­تواند به جای شما تصمیم بگیرد. از این­رو، اگر ماندن با همسر خود را انتخاب کنید و از روند چنین رفتار­هایی آگاه باشید، باید منطقی باشید و بپذیرید که برخلاف سوگندهای او در خصوص این‌که رفتارهای بد گذشته هرگز دوباره از وی سرنمی‌زند، برگشت به رفتار قبلی پیوسته امکان­پذیر است.

واکنش های روانی به ناباروری

مانند بسیاری دیگر از استرس های زندگی، ناباروری یک رویداد مجزا نیست، بلکه یک فرآیند آشکار است. اگرچه بسیاری از زوج ها نگران هستند و خیلی زود به دنبال درمان می روند، اما شروع این روند اغلب با گذشت یک سال تلاش برای باردار شدن بدون موفقیت و با ورود به درمان مشخص می شود.

نویسنده: کریستین دانکل-شتر و مارکی لوبل
مترجم: نرگس حسینی نیا

برای برخی افراد، یک بیماری پزشکی ممکن است نیاز به درمان‌هایی مانند برداشتن اندام‌های تناسلی با جراحی پیدا کند که به طور ناگهانی باروری را برای زوجین مختل می‌کند.

[adrotate banner=”3″]

بنابراین، بسیاری از رویدادها ممکن است نشانه‌ی آغاز فرآیند ناباروری باشد، فرآیندی که اغلب در یک دوره زمانی طولانی ادامه می یابد، زیرا افراد با احتمال ناتوانی در باردار شدن دست و پنجه نرم می‌کنند. در واقع، در بیشتر موارد، این احتمال ناباروری و نه واقعیت ناباروری است که مورد بحث است، زیرا درجاتی از ابهام در مورد نتیجه وجود دارد.

این وضعیت در ابتدا شامل یک تهدید به جای فقدان است. با گذشت زمان و بدون حاملگی، وضعیت به تدریج به وضعیت فقدان تبدیل می شود.

ارزش‌ها در رابطه عاطفی شما

ارزش‌ها، خواسته‌های عميق قلبي شما، براي آنچه می‌خواهید انجام دهيد و آنچه می‌خواهید در مدت‌زمان كوتاهي كه در اين دنيا هستيد، پایه‌ریزی كنيد، هستند. وقتی‌که از ارزش‌هاي افراد سؤال می‌کنم و نظر آنها را دربارۀ ویژگی‌های همسر ایده آل می‌پرسم، اكثر افراد فهرستی از كلمات عاشق، مهربان، بخشنده، دلسوز، حامی، دوست داشتن بي قيد و شرط، پرشهوت، خونگرم و غيره را عنوان می‌کنند؛ آنها هرگز كلمات پرخاشگر، متخاصم، غمگین، آزاردهنده، بداخلاق، اهل دعوا، غیرقابل اعتماد، دروغ‌گو، تهدیدگر، سرد، تنبیه‌کننده و گوشه‌گیر را در ليست خود بيان نمی‌کنند.

منبع: کتاب درمان پذیرش و تعهد با عشق
سفارش این کتاب

اکنون از خودتان این سؤال را بپرسید: وقتی‌که اشتباه يا خطايي در رابطۀ شما اتفاق می‌افتد و از همسر خود ناراحت می‌شوید، کدام‌یک از كلمات اين دو فهرست رفتار شما را توصيف می‌کند؟

[adrotate banner=”3″]

متأسفانه بيشتر مردم فهرست دوم را انتخاب می‌کنند. اگر مراقب نباشيد، به‌محض اينكه ناراحت می‌شوید، به‌جاي اينكه همسر ايده­آلي كه می‌خواستید باشيد، ارزش‌هاي خود را فراموش می‌کنید، ارتباط خود را با همسرتان قطع می‌کنید، سريع واكنش نشان می‌دهید و به دام ذهن خود می‌افتید. 

پنج فرآيند(جدایی، واكنش نامناسب، اجتناب، به دام ذهن افتادن و غفلت از ارزش‌ها) وجود دارد كه رابطه، زندگي و عشق را تهی می‌کنند. براي كمك به‌تصریح اين موضوع، بهتر است که “DRAIN”هاي رابطه‌تان را پيدا و يادداشت كنيد.

اين پنج فرآيند را اول در خودتان و سپس در همسرتان جستجو كنيد. اين تمرين بسيار مهمی است، زيرا شما اغلب به­راحتی اشتباهات همسر خود را می‌بینید، اما اشتباهات خود را نمی‌بینید.

[adrotate banner=”3″]

کلمۀ “تمایل” را به‌عنوان اسم اين بخش يادداشت كنيد. منظور از تمایل اين است كه اين تمرین‌ها نبايد با اكراه و بی‌میلی انجام شود. اگر هر دو طرف واقعاً براي تغيير و ساختن رابطۀ بهتر تمايل نداشته باشند، حتماً نتیجۀ معكوس خواهند گرفت.

منبع: کتاب درمان پذیرش و تعهد با عشق
سفارش این کتاب

لطفاً سرزنش يا انتقاد و امرونهی را كنار بگذاريد. این فرصتی خوب براي هردوی شما است تا صادقانه ببينيد كه چه اشكالاتي در رابطه­تان وجود دارد و اينكه بدانید هردوی شما در آن دخيل هستيد و هردو می‌توانید به بهبود آن كمك كنيد. هر تمريني كه به بحث و مجادله ختم شود، همان بار اول متوقف می‌شود. يك فرصت به خود دهيد و بعد اگر هردو مايل بوديد آن را ادامه دهيد.

هدف اصلي اين تمرين اين است كه به‌جاي سرزنش، انتقاد و قضاوت كردن فرد مقابل، به نقش خود در ايجاد مشكلات رابطه بپردازيم. 

[adrotate banner=”3″]

تمرين: “DRAIN” در رابطۀ شما

  • هردوی شما كارهايي را كه انجام می‌دهید و در رابطه باعث ایجاد“DRAIN” می‌شود را یادداشت کنید.
  • حدود بيست تا سي دقيقه زمان بگذاريد و با گشودگي و صداقت با يكديگر گفتگو كنيد.

درد مزمن

در سراسر جهان، یک بیماری همه گیر به نام درد مزمن محققان پزشکی را گیج کرده است. موضوع فقط این نیست که درد مزمن بشدت در حال افزایش است، بلکه کشورهایی با بهترین سیستم‌های بهداشتی و معقول‌ترین قوانین حمایت از کارگران از نظر اقتصادی، میزان زیادی از تولید ناخالص ملی خود را برای از کارافتادگی‌هایی که اغلب با درد مزمن مرتبط هستند، صرف می‌کنند. اسکاندیناوی یک نمونه است. به طور متوسط از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۵، کشورهای اسکاندیناوی ۴.۳ درصد از تولید ناخالص داخلی (GDP) خود را صرف هزینه ازکارافتادگی و معلولیت‌هایی کردند که بیشتر آن مربوط به کار است.

منبع: کتاب ذهن آزاد شده
سفارش این کتاب

در ایالات متحده، ادعاهای واقعی ازکارافتادگی به آن سطح نرسیده است (ایالات متحده ۱.۱ درصد از تولید ناخالص داخلی را برای ازکارافتادگی و معلولیت هزینه می‌کند)، اما هنوز کم هزینه نیست. هزینه پزشکی درد مزمن بین یک و نیم تا دو سوم تریلیون دلار است.

[adrotate banner=”3″]

در سال ۲۰۱۲، بیش از نیمی از جمعیت آمریکا در طی سه ماه درد را تجربه کردند- یک بیماری همه‌گیر کاملا خاموش که بیش از سرطان، دیابت، حمله قلبی و سکته مغزی افراد را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در همین حال، ایالات متحده، جهان را به تلاش (بدون موفقیت) برای درمان درد مزمن با مواد افیونی سوق داده است. ممکن است این رویکرد هزینه‌ها را پایین نگه‌داشته باشد اما نه به این دلیل که مشکل را حل کرده‌است. بلکه این بارِ مسئولیت را به بیماران و خانواده‌های آن‌ها منتقل کرده و منجر به بحران سلامت عمومی در اعتیاد به مواد افیونی شده‌است.

چرا این اتفاق ناگهانی افتاده است؟ آیا دنیای مدرن در حال حاضر به احتمال بیشتری نسبت به گذشته با آسیب فیزیکی به مردم مواجه است؟ به شدت. این تغییر تا حدی به دلیل نحوه صحبت درباره آن و درمان خود درد است.

[adrotate banner=”3″]

در ایالات متحده حدود بیست سال پیش، پزشکان توسط نهاد معتبر بیمارستان و دیگران تشویق شدند که درمان درد را به عنوان “پنجمین علامت حیاتی” شروع کنند. همانطور که اندازه گیری دما، فشار خون، ضربان تنفس و ضربان قلب در ارزیابی سلامت بیمار بسیار مهم است. هدف این بود که در کنار آمدن با دردی، که مدت‌ها از آن گذشته بود، کمک بیشتری به مردم شود.

منبع: کتاب ذهن آزاد شده
سفارش این کتاب

مشکل این است که اصلی‌ترین وسیله برای کمک به آنها، تجویز قرص برای از بین بردن درد است، نه اینکه بتواند تأثیر روانی- اجتماعی آن را در کوتاه مدت و بلند مدت مدیریت کند. رویکردهای روانشناختی از سیستم پزشکی پشتیبانی کمی دریافت کرده‌اند، بخشی به این دلیل است که درمان درد در یک مدل اشتباه گیر کرده است. این موضوع شرم آور است، زیرا تحقیقات نشان می‌دهد که آموزش ACT (و سایر رویکردهای روانشناختی) می‌تواند به مردم کمک کند تا در مقابله با پریشانی درد مزمن و در وهله اول از ایجاد درد مزمن جلوگیری کنند.

[adrotate banner=”3″]

چالش بزرگ در مورد درد مزمن این است که برخلاف درد حاد ناشی از آسیب یا جراحی، به نظر می‌رسد که در یک سیستم عصبی زیست شناختی به نام شبکه حافظه منفور پایدار، ریشه دوانده است. این درد است، اما دردی نیست که از فرآیندهای حسی حاد در بافت آسیب دیده بدن، ناشی می‌شود. تجربه افرادی که دچار درد مزمن در اندام های خود مانند دست خود هستند را در نظر بگیرید. گاهی اوقات افراد برای جلوگیری از درد التماس می‌کنند که دست یا اندام خود را قطع کنند. این کار منطقی است، اما یک ایده بسیار بد است: کل ۸۵ درصد از کسانی که اندامی را قطع کرده‌اند، حتی با اینکه اندام از بین رفته است هنوز هم احساس درد می‌کنند! این امر به این دلیل نیست که با برداشتن اندام، اعصاب آسیب دیده است- به این دلیل است که درد در درجه اول دیگر در اندام نیست. این موضوع به سیستم عصبی مرکزی منتقل شده، در مغز ما جاسازی شده است، تقریباً به همان شکلی که خاطرات ما وجود دارد.

[adrotate banner=”3″]

اگر درد به مدت سه ماه ادامه داشته باشد (معیار معمول در نظر گرفتن “مزمن” بودن آن)، تقریباً ۸۰ درصد احتمال دارد که چهار سال بعد ادامه یابد، و اگر معیار “مزمن” به شش ماه یا یکسال افزایش یابد، آمار حتی بدتر می‌شود.

منبع: کتاب ذهن آزاد شده
سفارش این کتاب

حداقل در بزرگسالان، ACT (و همچنین هیچ گونه مداخله روانشناختی مبتنی بر شواهد دیگر، مانند CBT سنتی) برای دردهای مزمن عمدتاً با از بین بردن درد کار نمی‌کند. جایی که ACT قدرتمند است، کاهش سطح اضطراب ناشی از درد مزمن است، بنابراین تداخل آن را در زندگی کاهش می‌دهد. این موضوع به افراد کمک می‌کند تا فعالیت‌های منظم زندگی خود را با درد ادامه دهند، نه اینکه با درد مقابله کنند.

[adrotate banner=”3″]

اگر بخشی از رویکرد کلی درد یک پیام ACT باشد، آیا پیشروی درد مزمن را کاهش می‌دهد؟ هنوز زود است، اما برخی از کارها با کودکانی که درد مزمن دارند، پیشنهاد کرده است که آموزش ACT می‌تواند از ریشه دار شدن درد برای همیشه جلوگیری کند. چندین مرکز در سطح جهانی، مانند موسسه کارولینسکا[1] در استکهلم (جایی که جوایز نوبل اهدا می‌شود) از ACT به طور گسترده در کار با کودکان استفاده می‌کنند. این کار نشان داده است که به نظر می‌رسد ACT احساس درد را در کودکان بیشتر از بزرگسالان کاهش می‌دهد، شاید به این دلیل که درد در کودکان از نظر عصبی و روانشناختی کمتر عمیق می‌شود. شواهد جدید نشان می‌دهد که اگر ما ACT را در زمان مناسب در شرایط درد حاد اجرا کنیم، قبل از اینکه مزمن شوند، ممکن است در بزرگسالان نیز همین اتفاق رخ دهد (به عنوان مثال، استفاده از ACT قبل از جراحی کمر).

[adrotate banner=”3″]

تشویق مردم به توسعه مهارت‌های پذیرش برای کنار آمدن با دردشان به هیچ وجه نباید اینگونه تفسیر شود که در واقع به آنها گفته شود “شجاع باشید و با آن کنار بیایید”. گفتن این جملات به مردم که باید درد خود را بپذیرند می‌تواند به نوعی مانند گفتن این باشد که: “لطفاً در مورد درد خود صحبت نکنید- این موضوع برای من بسیار آزار دهنده است.” این کار انسانی نیست و کمکی هم نمی‌کند.

منبع: کتاب ذهن آزاد شده
سفارش این کتاب

پذیرش در ACT به هیچ وجه انکار یا کوچک شمردن درد نیست. این موضوع کمک می‌کند تا انعطاف‌پذیری‌ای ایجاد شود تا از زندگی با درد، به زندگی با درد و ترکیبی از پذیرش با گسلش و عمل متعهدانه بروید. فرد یاد می‌گیرد که برای بازگشت به زندگی حرفه‌ای خود در راستای ارزش‌های انتخاب شده، پذیرش درد داشته باشد.

[1]. Karolinska

مقابله با بیماری و ناتوانی

اگر شما یا یکی از اعضای خانواده‌تان با یک بیماری جدی یا مزمن روبرو شده‌اید، می‌دانید که از نظر روانشناختی این مشکلات چقدر دشوار است، نه تنها برای شخص بیمار بلکه برای مراقبان و دوستان و خانواده که شاهد دست و پنجه نرم کردن یک عزیز با بیماری هستند. با این حال، در صورتی که این چالش‌ها جنبه روانشناختی داشته باشند، بسیاری از ارائه دهندگان خدمات بهداشتی، حداقل توجه را دارند. بدتر از آن، اطلاعات ارائه شده در مورد چگونگی کنار آمدن (با چالش‌ها) اغلب نادرست است و مردم را به فکر مثبت اندیشی ترغیب می‌کند.

[adrotate banner=”3″]

سیستم بهداشت و درمان تمام اطلاعات پزشکی مورد نیاز را به ما می‌داد. موافقم- این موضوع حیاتی است. اما کافی نیست؛ باید ابزارهای روانشناسی موثر نیز به مردم ارایه دهند.

منبع: کتاب ذهن آزاد شده
سفارش این کتاب

ACT یکی از پر کاربردترین مدل‌ها در مراقبت‌های اولیه است.به عنوان مثال، مطالعه‌ای را در نظر بگیرید که با بیش از چهارصد بازمانده از سرطان روده بزرگ انجام شده‌ است. برای جلوگیری از عود، این بیماران نیاز به افزایش فعالیت بدنی و ایجاد تغییرات عمده در رژیم غذایی داشتند. گروهی از بیماران آموزش‌هایی را درمورد آنچه باید انجام دهند، از جمله بروشورها و خبرنامه‌ها دریافت کردند، در حالی كه گروه دیگر آموزش ACT را در قالب یازده تماس تلفنی طی شش‌ماه به همراه مطالب مكتوب و خبرنامه دریافت کردند. با پیگیری یک‌ساله، افرادی که تحت آموزش ACT قرار گرفتند ۴۴ درصد بیشتر از افراد گروه مراقبت معمول قادر به تحقق اهداف ورزشی خود بودند و در عادت‌های غذایی خود پیشرفت بهتری داشتند.

[adrotate banner=”3″]

شاید انتظار آن را داشته باشیم، اما تعجب آورتر اینکه پیشرفت قابل توجهی در گروه ACT با آنچه رشد پس از سانحه خوانده می‌شود نیز دیده شد- تغییر روانی مثبتی که گاهی اوقات به دنبال سختی رخ می‌دهد. این امر با درخواست از بیماران برای پاسخگویی به یک سری اظهارات کیفیت زندگی اندازه گیری شد. مانند روابط آنها (به عنوان مثال، من حس نزدیکی جدیدی با دیگران دارم)، دیدن امکانات جدید زندگی (به عنوان مثال من علاقه‌های جدیدی ایجاد کردم)، بهبود دیدگاه آنها نسبت به نقاط قوت شخصی خود (به عنوان مثال، من می‌دانم که از پس مشکلات برمی‌آیم)، تغییرات مثبت معنوی (به عنوان مثال، من ایمان مذهبی قویتری دارم) و حس بیشتر معنا (به عنوان مثال، من از ارزش زندگی خودم قدردانی بیشتری دارم). طبق معمول هیچ تغییر قابل توجهی در هیچ یک از این زمینه‌ها در افراد گروه مراقبت مشاهده نشد، اما به طور متوسط، بیمارانی که آموزش ACT را دیده بودند رشد قابل توجه پس از سانحه در همه آنها مشاهده شد- حدود ۱۵ درصد بهبود در شش ماه، که در یک سال حفظ شد.

[adrotate banner=”3″]

مطالعات نشان داده است که نتایج مشابه امیدوار کننده در رشد پس از سانحه در افرادی که به بیماری ام اس، بیماری قلبی، فلج مغزی کودکان، آسیب مغزی، صرع، اچ آی وی/ ایدز و تعدادی از بیماری‌های دیگر مبتلا هستند، نشان داده شده است. مهارت‌های انعطاف‌پذیری به مردم کمک می‌کند نسبت به توسعه مشکلات بهداشتی در وهله اول، بیشتر مقاوم شوند.

منبع: کتاب ذهن آزاد شده
سفارش این کتاب

مطالعه‌ای که نشان می‌دهد این امر در سوئیس با بیش از یک هزار شرکت کننده در یک نمونه نماینده نادر انجام شده است، به این معنی که نتایج می‌توانند به طور قابل اطمینانی به کل کشور تعمیم داده شوند. محققان این واقعیت مشهور را تأیید کردند که استرس روزانه و حمایت اجتماعی ضعیف، طیف گسترده‌ای از مشکلات جسمی و روانی را پیش بینی می‌کند. همچنین آنها دریافتند که میزان تأثیر این عوامل بر سلامتی به شدت با انعطاف ناپذیری روانشناختی ارتباط دارد. به عنوان مثال، برای افرادی که در آزمون‌های انعطاف‌پذیری نمره کمی گرفتند، با تشدید عوامل استرس زای روزانه، سطح افسردگی آنها ۶۰ درصد افزایش یافت. اما در افرادی که نمره انعطاف‌پذیری بالایی دارند، افسردگی با بالا رفتن عوامل استرس زا کمتر از یک دهم آن افزایش می‌یابد!

[adrotate banner=”3″]

همچنین مهارت‌های انعطاف‌پذیری به مشکلات جسمی و هیجانی کهنسالی کمک می‌کند. در فرهنگ مدرن غربی، ما کمی آموزش می‌بینیم که چگونه از نظر روانشناختی، به شکلی سالم پیر شویم. فرهنگ مملو از سن گرایی است. در نتیجه، غالباً ترس از پیری وجود دارد و بسیاری از مردم با عصبانیت تلاش می‌کنند تا با استفاده از میلیاردها محصول و خدمات، آن را از بین ببرند. سالم ماندن با افزایش سن، یک ماموریت شگفت انگیز است، اما تلاش برای انکار پیری و اجتناب ناپذیری از دست دادن نقش‌ها، دوستان یا کارها ناسالم است. اگر عمر کافی داشته باشیم همه ما پیر خواهیم شد.تحقیقات نشان داده است افراد مسنی که مهارت انعطاف‌پذیری بالایی دارند، در مراقبت‌های طولانی مدت و همچنین در پایان زندگی، هنگامی که تحت مراقبت تسکینی[1] هستند، افسردگی و اضطراب کمتری را تجربه می‌کنند. آن‌ها غم کمتری را درباره پیش‌بینی مواجهه با مرگ تجربه می‌کنند. انعطاف‌پذیری همچنین پذیرش افراد برای کمک گرفتن از مراقبین و توانایی جبران از دست دادن حوزه‌های عملکرد را بهبود می‌بخشد.

[adrotate banner=”3″]

این نتایج و انبوهی از نتایج تحقیقات دیگر هیچ شکی باقی نمی‌گذارد که یادگیری مهارت‌های انعطاف‌پذیری باید به عنوان یکی از مولفه‌های اصلی مراقبت‌های بهداشتی برای همه تلقی شود. تقریباً می‌توانید برای مدیریت هر نوع بیماری جسمی که تجربه می‌کنید و به عنوان یک مکملِ پروتکل درمانی که برای شما تجویز شده است، آنها را اعمال کنید.

منبع: کتاب ذهن آزاد شده
سفارش این کتاب

[1] . مراقبت تسکینی یک رویکرد مراقبت پزشکی بین رشته ای است که با هدف بهینه سازی کیفیت زندگی و کاهش رنج در افراد مبتلا به بیماری جدی انجام می شود.

مغز دکمه حذف ندارد

ما چند بار روی خودگویی مهربانانه صحبت کرده‌ایم، و من می‌خواهم این موضوع را بیشتر بررسی کنم. همانطور که می‌دانید، دکمه حذف در مغز وجود ندارد. ما نمی‌توانیم به طور جادویی تمام آن افکار خشن خود قضاوت کننده را از بین ببریم. در درمان پذیرش و تعهد، ما آن افکار انتقادی خود را به چالش نمی‌کشیم، مناقشه نمی‌کنیم، سعی نمی‌کنیم آن را رد کنیم، یا از شر آن خلاص شویم.

منبع: کتاب وقتی زندگی سخت می گذرد/ راس هریس (2021)

ترجمه نرگس حسینی نیا- پیمان دوستی (1401)

ما افکار “منفی” را به افکار “مثبت” تبدیل نمی‌کنیم. در عوض ما افکار قضاوتی را تصدیق می‌کنیم، به آنها اجازه حضور می‌دهیم – و علاوه بر این، خودگویی مهربانانه را به همراه می‌آوریم. همانطور که با یک دوست خوبِ نیازمند صحبت می‌کنیم با خودمان صحبت می‌کنیم.

به عنوان مثال، فرض کنید ذهن شما می‌گوید، من خیلی ضعیف هستم. چرا نمی‌توانم قوی‌تر باشم؟ چرا من نمی‌توانم مانند سایر افراد با این موضوع کنار بیایم؟ شما ممکن است پاسخ دهید، من متوجه افکاری در مورد ضعیف بودن هستم. این واقعاً دردناک است، و من در حال مبارزه هستم – اما با وجود اینکه دشوار است، می‌توانم با آن کنار بیایم. من آن را یک روز، در یک زمانی انجام خواهم داد و (تا آن زمان) روی آنچه در کنترل من است تمرکز می‌کنم.

[adrotate banner=”3″]

یا فرض کنید ذهن شما می‌گوید که شما آدم بدی هستید، زیرا در کنار یکی از عزیزانتان نبودید، نتوانستید او را از چیز بدی نجات دهید، یا رفتار بدی با او داشتید – و این باعث خود قضاوتگری‌های ناخوشایند می‌شود. ممکن است پاسخ دهید، اینجاست که من داستان را خراب کردم. بله، از خیلی چیزها پشیمانم. ای کاش می‌توانستم به عقب برگردم و کارها را به گونه‌ای متفاوت انجام دهم – و این واقعاً دردناک است که نمی‌توانم. اما کتک زدن خودم، چیزی را که اتفاق افتاده تغییر نمی‌دهد. با این حال، کاری که من می‌توانم انجام دهم این است که از این موضوع یاد بگیرم، بنابراین اگر دوباره مورد مشابهی اتفاق افتاد، می‌توانم متفاوت عمل کنم.

توجه داشته باشید که در این پاسخ ها، هیچ دلسوزی یا تلاشی برای انکار یا نادیده گرفتن درد واقعی شما وجود ندارد. هیچ تفکر مثبت پیش پا افتاده‌ای وجود ندارد: “اگر زندگی به شما لیمو داد، لیموناد درست کنید” یا “نیمه پر لیوان را نگاه کنید.” همه آنها فرمول دو مرحله ای اساسی را توضیح می‌دهند: درد خود را بپذیرید، با مهربانی پاسخ دهید.

البته، گفتن این کار بسیار ساده تر از انجام آن است: مانند هر مهارت جدید، شفقت به خود نیازمند تمرین است. اما همچنین(مانند هر مهارت جدید دیگری)، با تمرین آسان‌تر می‌شود. بنابراین، در طول هر روز، فرصت هایی را پیدا کنید تا به افکار خشن و خود قضاوت‌کننده خود توجه کنید و نام ببرید و به آنها اجازه حضور بدهید. سپس در نظر بگیرید: چگونه می‌توانید با یک عزیزی که فقدان سختی را تجربه می‌کند مهربان باشید و از او حمایت کنید؟ به او چه میگفتید؟ سپس چیزی شبیه (به آنچه به او می‌گفتید) به خود بگویید.

نقش والدین در کسب هویت نوجوان

یک روانشناس در آستانه‌ روز نوجوان با تاکید بر اهمیت دستیابی نوجوان به هویت کسب شده و غیر قابل انکار خواندن نقش والدین در این مسیر، اظهار کرد: والدین کنترل گر، به شدت حمایتگر و یا والدین بیش از حد سخت گیر، خواسته و یا ناخواسته آسیب هایی را به نوجوان خود وارد می کنند و مسیر دستیابی به هویت را برای آنان دشوار می‌کنند.

نرگس حسینی‌نیا در گفت‌وگو با ایسنا، گفت: نوجوانان در فرآیند رشد، می توانند سبک زندگی مناسب خود را پیدا کنند، اما اگر والدین بخواهند با کنترل گری، حمایت بیش از حد، سخت گیری افراطی، سرزنش، تحقیر و قیاس او با همسالان دیگر، کنترل رفتار نوجوان را در دست بگیرند، منجر به زمینه سازی مشکلات سلامت روان نظیر اعتماد به نفس پایین، حس شرمزدگی، اضطراب، عدم توانایی تصمیم گیری و… در نوجوان می‌شوند.

این روانشناس ادامه داد: دوره نوجوانی تحت تاثیر عوامل متعددی است که تعامل همه این ابعاد باهم، تصویری از تغییرات دوره نوجوانی را به ما ارائه می دهد. این تغییرات و مشکلات مربوط به آن، در پی پاسخ به سوال های وجودی مانند «من کیستم؟»، «چرا من اینگونه هستم؟»، «از زندگی خود چه می خواهم؟»  و بطور کلی کیستی و چیستی «من» است که به طور کلی هویت یابی توصیف می شود.

[adrotate banner=”3″]

نوجوانی و دوره طوفان و فشار

به گفته‌ وی، تغییرات جسمی، روانی و جنسی دوران نوجوانی آنچنان است که “هال” _روانشناس_ از آن به عنوان دوره طوفان و فشار نام برده است. نوجوان؛ بلوغ جسمی و جنسی را می گذراند، خانواده، فرهنگ و جامعه از او می خواهند تا مستقل باشد، روابط جدیدی را با همسالان و بزرگسالان برقرار می کند و آمادگی ها و مهارت های لازم را برای زندگی شغلی و اجتماعی  به دست می آورد، همچنین در کنار تمام این تغییرات، نوجوان در پی کسب هویت منسجم نیز هست.

حسینی‌نیا افزود: نوجوان هنگام پاسخ به سوالات شناخت خود در حوزه های “من کیستم” و “در این دنیا چه می خواهم”، درک متمایزی از محیط اطراف را برای کسب هویت تجربه می کند. هرچه فرد در پاسخ گویی به این قبیل سوالات، توانمند تر باشد، درارائه صفات خود نیز توانمندتر است که این امر هویت منسجم در فرد را می رساند و در مقابل عدم توانایی فرد در پاسخگویی به این سوالات نشانه نوعی از عدم کسب هویت منسجم یا بحران هویت است.

بحران هویت در نوجوانی

این روانشناس معتقد است که بحران هویت یعنی وجود تزلزل و ابهام در تعریفی که فرد از خود دارد، همچنین این بحران مانع یکپارچگی و انسجام شخصیت فرد می شود. از طرفی در سیر کسب هویت و انسجام شخصیت، نوجوان مسیر پر چالشی را طی می کند به طوری که از حدود 12 سالگی و با شروع نوجوانی، هرچیزی را نمی پذیرد و در مورد خیلی موارد مخالفت و انتقاد دارد.

تمایل به فاصله گیری از والدین در نوجوانان

وی با بیان اینکه رشد جسمی و اولین نشانه‌های بلوغ با نوعی تمایل طبیعی برای فاصله گرفتن از بزرگسالان و به ویژه والدین همراه است، افزود: در حالت طبیعی این فاصله تا حد متعادل  منتج به کشف هویت و رشد فردی می شود. با بیشتر شدن سن نوجوان این جدایی از نظر روانی، ارزشی و .. نیز اتفاق می افتد که زمینه ساز استقلال فکری او خواهد شد. از طرفی با رسیدن به سن 18-20 سالگی، فرد مجدد به موقعیت های خانوادگی و اجتماعی بازمی گردد و در صورتی‌که بحران های مراحل قبل به درستی طی شده باشد، فرد به‌ عنوان شخصیتی مستقل در موقعیت های شغلی، تحصیلی، خانوادگی، اجتماعی و … دیده می شود.

[adrotate banner=”3″]

تعلیق در هویت‌یابی نوجوان

این روانشناس ادامه داد: برخی نوجوانان انتخاب های شغلی و ایدئولوژیکی متعهدانه ای برای خود ایجاد می کنند و در این مسیر از چالش ها و بحران های هویتی متفاوتی گذشته اند که در این حالت گفته می‌شود نوجوان در نهایت به هویت کسب شده رسیده است. برخی دیگر از نوجوانان هنوز دستخوش بحران هویت هستند و به دنبال پاسخ برای سوالات خود می گردند. آنها در مورد صاحبان قدرت علی الخصوص والدین، سرکشی می کنند و رفتار آنها گستره ای  از بی تصمیمی است، به طوری که گویی در تعلیق هویت یابی قرار دارند.

به گفته‌ وی، گروه دیگری از نوجوانان، پراکندگی هویت را تجربه می کنند، یعنی به مفهوم یکپارچه ای از خود دست نیافته اند، برای مثال با خود می گویند بدشان نمی آید به کاری دست بزنند اما عملا کاری انجام نمی‌دهند. این افراد همواره تلاش می کنند که از مواجهه با مسائل فردی، تعارضات و تصمیمات اجتناب کنند. برخی دیگر از نوجوانان سبک هویتی را از والدین و محیط ضبط می کنند. آنها باورهای شغلی، مذهبی، و سیاسی والدین و محیط نزدیک را تا حد زیادی بدون چون و چرا و بدون به وجود آمدن چالش برایشان، ضبط و دنبال می کنند.

حسینی نیا در انتها با تاکید بر نقش محیط و خانواده در شکل گیری هویت نوجوان، خاطر نشان کرد: هرچند والدین باید بر رفتار نوجوان نظارت داشته باشند اما توصیه می‌شود با رفتار و اعمال خود نوجوان را نادیده نگیرند و یا حس استقلال او را سرکوب نکنند.

مشاهده خبر در ایسنا

وقتی «شرم» کودکان را به «سکوت» وامی دارد…

کودکان به دلیل بی‌دفاع بودن و آسیب پذیری بالایشان مستعد آزاردیدگی بیشتری در جامعه هستند. برخی از آن‌ها نظیر کودکان کار، گاه برای رسیدن به حداقل معیشت حاضرند در برابر آزارهای روانی و جسمی سکوت کنند و حتی خود تن به آزارهایی دهند که زندگی برایشان ایجاد کرده است اما گاهی نیز شرایط متفاوت است، این آزارها از سوی والدین بر کودکان وارد می‌شود و کودک به دلیل عدم اطلاع از حقوق خود شرایط را می‌پذیرد و سکوت می‌کند.

به گزارش ایسنا، اغلب کودکان در معرض خشونت از اطلاع رسانی این موضوع ترس دارند، تصور می‌کنند با بیان موضوع انگشت اتهام سوی خودشان گرفته می‌شود و چون نمی‌توانند از خود دفاع کنند در نهایت مقصر اصلی شناخته می‌شوند. گاهی هم با شرایط آزار در زندگی بزرگ می‌شوند و بدون آگاهی از این آزارها آن‌ها را می‌پذیرند. در نهایت تمامی این عوامل منجر به افزایش و ادامه روند کودکی آزاری می‌شود. 

[adrotate banner=”3″]

نرگس حسینی‌نیا، روانشناس درباره تاثیرات خشونت بر روان کودکان به ایسنا گفت: بین تجربه پیوسته قرار گرفتن در معرض خشونت با بی اعتمادی، اعتماد به نفس پایین، رفتارهای ناسازگارانه، قدرت پایین انطباق و سازگاری، و احتمال انجام رفتارهای خشونت آمیز کودک در آینده، رابطه وجود دارد. در واقع خشونت به هر نوعی از رفتار از کلامی، فیزیکی، نژادی، و جنسی گفته می شود که موجب آزار فرد شود. با این حال، کودکانی که شاهد خشونت هستند با کودکانی که خود قربانی خشونت هستند، متفاوتند.

رفتارهای ضد اجتماعی کودکان خشونت دیده

این روانشناس ادامه داد: این موضوع در حالی مطرح است که با توجه به تحقیقات انجام شده، هر دو گروه از کودکان شاهد خشونت و قربانی خشونت ممکن است اختلالاتی از جمله افسردگی، اضطراب، استرس پس از سانحه، جسمی سازی یا رفتارهای ضد اجتماعی را از خود نشان دهند، هرچند ممکن است علائم در گروه قربانی شدیدتر باشد.

به گفته وی، کودکانی که به هر نوعی مورد خشونت قرار می گیرند، اغلب با شرم، خود سرزنشی و اضطراب دست و پنجه نرم می‌کنند و تغییرات رفتاری یا هیجانی ناگهانی کودکان می تواند به عنوان زنگ خطری برای پیگیری بیشتر والدین در نظر گرفته شود. توجه والدین به این امر از این حیث اهمیت پیدا می کند که در برخی موارد کودکان به دلایل مختلف از جمله شرم یا ترس، ممکن است تمایلی به صحبت با والدین در این خصوص نداشته باشند.

[adrotate banner=”3″]

والدین گاهی به صورت ناخواسته عامل خشونت کودکان هستند

حسینی‌نیا افزود: طی مطالعه ای که در سال ۲۰۱۹ در آمریکا انجام شد، متاسفانه حدود نیمی از قربانیان خشونت توسط افرادی که با آنها ارتباط نزدیک دارند مورد خشونت واقع شده اند. در این خصوص گاهی والدین به صورت ناخواسته عامل خشونت می شوند. این موضوع به ویژه در خصوص کودکان گروه اول یعنی شاهدان خشونت رایج است که والدین حین تعاملات بین فردی خود از رفتارهای پرخاشگرانه استفاده می کنند و این امر می تواند موجب شود کودکان شاهد پرخاشگری و خشونت شوند. در برخی موارد دیگر والدین با شیوه های برخوردشان با کودک، ممکن است به صورت ناخواسته کودکان را در گروه قربانیان خشونت قرار دهند.

وی معتقد است که در برخی مواقع کودک به دلیل عدم اطلاع از حقوق خود مورد خشونت واقع می شود و والدین می توانند این حقوق را به کودکان آموزش دهند. برای مثال، والدین می توانند قسمت های خصوصی بدن را به کودکان آموزش دهند و به آنها تاکید کنند که هیچ کس اجازه دست درازی به این قسمت ها را ندارد. همچنین والدین باید به کودک اطمینان دهند که تحت هر شرایطی از آنها حمایت خواهند کرد و کودکان می توانند موضوع های مختلف را با والدین در میان بگذارند.

[adrotate banner=”3″]

هر فرد زیر ۱۸ سال می‌تواند شخصا از آزارگر شکایت کند

 

فریده طه، فعال حقوق کودکان نیز در گفت و گو با ایسنا در پاسخ به این سوال که آیا از لحاظ ساز و کار قانونی کودکان و نوجوانان می‌توانند شخصا نسبت به آزارهای وارده به خود شکایت کنند؟ گفت: با توجه به قانون حمایت از اطفال و نوجوانان، هر فرد زیر ۱۸ سال که مورد هر گونه خشونت از سوی افراد آشنا یا غریبه قرار گرفته باشد و یا در معرض بزه دیدگی واقع شده باشد، خود می‌تواند  تقاضای رسیدگی و تعقیب مجرم را مطرح کند. همچنین نظر به اینکه این جرائم نیاز به شکایت شاکی خصوصی ندارد این کودکان  می‌توانند در صورت اطلاع از هر گونه خشونت علیه دوستان خود نیز دادگاه را مطلع و تقاضای رسیدگی کنند چرا که به موجب ماده ۳۰ این قانون حتی گزارشات بدون هویت اگر معقول بنظر برسند قابل پیگیری و تعقیب هستند. اما نکته قابل تامل این است که کودکان اغلب به دلیل عدم آگاهی از حقوق خود به چنین آزارهایی تن می‌دهند. 

شرم کودکان از بیان حقیقت، عامل سکوت در برابر آزار

وی افزود: در معرض خشونت‌ بودن  به ویژه خشونت جنسی، یکی از مشکلاتی است که کودکان  با توجه به آسیب پذیری‌ بالای خود با آن مواجه هستند، اما اغلب شاهد این هستیم که کودکان به دلیل عدم آگاهی از حقوق خود به چنین آزارهایی تن می‌دهند، از سوی دیگر یکی از عوامل سکوت کودکان در برابر چنین آزارهایی ترس یا شرم آن‌ها از بیان حقیقت است؛ اینکه در برخی موارد، خود کودک مورد مواخذه و بازخواست قرار گیرد عاملی برای عدم بازگویی موارد آزار و خشونت است. خصوصا در مواردی که عامل خشونت غیر از والدین و اعضای خانواده  هستند، لذا والدین هم باید این ارتباط صمیمی را با کودکان خود فراهم کنند که در صورت هرگونه بزه دیدگی و در معرض خطر بزه دیده شدن؛ والدین و سرپرستان قانونی خود را در جریان قرار دهند.

برخورد با والدین آزارگر

این وکیل دادگستری با اشاره به مورد آزار گرفتن برخی کودکان از سوی والدین، ادامه داد: مطابق با این قانون اگر اقدام یا عدم اقدام لازم والدین موجبات صدمه روحی، جسمی، امنیتی، تربیتی و اخلاقی کودک را فراهم کند  با آن‌ها نیز برخورد قانونی می‌شود.  این اقدام مناسبی است چرا که در بسیاری از گزارشات مربوط به جرائم علیه کودکان و تضیع حقوق آنان؛ مرتکب  و عامل نقض حق؛ والدین و سرپرستان قانونی کودک هستند که معمولا بدون تعقیب و بی مجازات می مانند. از سوی دیگر این امر صرفا از طریق دستگاه قضا و مجازاتهای کیفری تامین نمی شود، برای مثال در مواردی که اعتیاد و یا فقر والدین منجر به آزار کودکان شده است وظیفه دولت حمایت جهت رفع این شرایط است. 

[adrotate banner=”3″]

کودکان خشونت دیده خود را با شرایط وفق می‌دهند

وی معتقد است که، مسئله  اقتدار و جایگاه والدین خصوصا پدر به موجب قانون و عرف جامعه گاه آنقدر قویست که مجالی برای تفکر کودک در خصوص حقوق خود  نمی‌دهد به عبارتی در عمده موارد اگرچه کودک از شرایط راضی نیست اما می پذیرد و دیگر خود را بزه دیده و قربانی نمی داند تا اعتراض کند یا تقاضای کمک و حمایت داشته باشد. او گویی خود را با شرایط وفق داده و آن را جزو سرنوشت خود می داند و این شرایط ناشی از بی خبری و عدم آگاهی او از حقوقش است. 

تاثیر “پلیس ویژه کودکان” در احقاق حقوق آن‌ها

این فعال حقوق کودکان در پایان گفت: در جهت هرچه بهتر اجرایی شدن این قانون می توان به سازوکارهایی نظیر “دفتر حمایت از اطفال  و نوجوانان” و “پلیس ویژه کودکان و نوجوانان” اشاره کرد. پیش نویس لایحه پلیس ویژه کودکان و نوجوانان توسط وزارت دادگستری تهیه شده است لکن هنوز مراحل قانونی تصویب آن طی نشده است. در صورت ایجاد این سازوکار و آموزشهای لازم و معرفی این گروه ازپلیس ویژه به کودکان و برقراری ارتباط مناسب پلیس ویژه کودکان با مدرسه و دانش آموزان؛ امکان اطلاع رسانی موارد خشونت علیه کودکان؛ از سوی خود کودکان به پلیس ویژه و متعاقبا پیگیری آن فراهم می‌شود.

مشاهده خبر در ایسنا